قانون رو وضع می کنن ک همه آدما ب حق شون برسن . همه آدما باید جلو قانون یکسان باشن . اگه یه چیزی خوبه واسه همه خوبه . اگه یه چیزی بده واسه همه بده . بعضی وقتا بعضی آدما ب خاطر شغل و جایگاه شون مصونیت قانونی پیدا میکنن . ینی اونا مشمول بعضی قوانین نمیشن . و بعد ، رفتارهایی نشون میدن ک دقیقا در تضاد با قانونه . مثال خیلی ساده و سطحیش ، ماشین پلیس از عبور ممنوع رد بشه . حرف من با اتفاقات بزرگتر از اینه
قانون رو وضع می کنن ک همه آدما ب حق شون برسن . همه آدما باید جلو قانون یکسان باشن . اگه یه چیزی خوبه واسه همه خوبه . اگه یه چیزی بده واسه همه بده . بعضی وقتا بعضی آدما ب خاطر شغل و جایگاه شون مصونیت قانونی پیدا میکنن . ینی اونا مشمول بعضی قوانین نمیشن . و بعد ، رفتارهایی نشون میدن ک دقیقا در تضاد با قانونه . مثال خیلی ساده و سطحیش ، ماشین پلیس از عبور ممنوع رد بشه . حرف من با اتفاقات بزرگتر از اینه
من اولین بار این کلمه رو تو یه رمان جنایی خونده بودم!
طرف قاتل بود کلی آدم کشته بود بعد چون از یه باندی اطلاعات کامل داشت به پلیس گفت درصورتی همه چی رو براتون رو می کنم که بهم مصونیت بدین و بعدش آزادم کنین وگرنه نمیگم و بکشینم! پلیسا هم مجبور شدن این کارو کنن! :| نمی دونم یه همچین چیزی تو دنیای واقعی هم میتونه اتفاق بیفته یا نه ولی تو همون رمان هم کلی تعجب کرده بودم ازش :/