وای از آذر؟! نه وای از آدم های پاییزی که انگار آذر می شود بستری یرای ناله های وداعشان... که آسمان خاکستری چشمشان را تنگ در آغوشِِ پلک میگیرند و ابرهای اشکِ سردِ تَرِشان، از دلتنگی بی وقفه باریدن میگیرند که می دانند یک نفس کافیست تا سرما و یخبندانِ دلشان...
صبح قبل از اینکه راه بیفتم بدو بدو اومدم این پست رو از پنل باز کردم بعد دیدم متن نداره با خودم گفتم کاش همونجور که کل محتوای پستای رامین تو پنل نشون داده میشه میشد از همونجا هم کامنت فرستاد:-D بابا لااقل کلمه اخر رو بذارید تو متن پست این همه راه اومدیم دست خالی نریم:-D
:)))))
دیگه دیدم چیزی واسه متن نمیمونه. اگه یه کلمه رو هم میذاشتم واسه عنوان چرت میشد :))
همین تناقض دلگیر بودن و دلخوش کردن باعث شد بگم، اینکه تو اوج دلگیری دلخوشی داشته باشی خیلی خوبه. فقط خدایی نکرده اگه این دلخوشی نابود شه زهرمار میشه برا آدم.
با پس زمینه ی اسمون ابری و خاکستری