عقاید یک رامین
عقاید یک رامین
درباره من
ای خودمها
خوبها
دنبال کنید
غمانگیزترین صحنه امروز
گوشی تلفن عمومی دستش بود ولی حرف نمیزد. با پشت دستش اشکهاشو پاک میکرد.
۱۸
۱
پنجشنبه, ۳ خرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۰۰ ب.ظ
تلخ
روزانه
نظرات
(۶)
۰۴ خرداد ۹۷ ، ۰۰:۳۱
نیوشا یعقوبی
خدا صبرش بده
واقعا
۰۴ خرداد ۹۷ ، ۰۰:۴۰
פـریـر بانو
از اون پستها که وقتی میخونیش پیش خودت آروم میگی عزیزم و چشمات پر از غم میشه و نمیدونی چه کامنتی میشه داد...
خودم اول میخواستم عکس بگیرم از این صحنه ولی دیدم کار درستی نیست. از غم اون یکی عکس بگیری
۰۴ خرداد ۹۷ ، ۰۳:۳۷
کنت مونت کریستو
اگه توی این صحنه پای یک زن درمیونه باید بگم مطمئنا خیلی هم خبری نبوده.خانومها اشکشون دم مشکشونه:دی
یه زن بود. یه زن تنها. زیاد باهاتون موافق نیستم. اون غمی که تو صورتش بود، بزرگتر از اتفاقات سطحی و روزمره بود.
۰۴ خرداد ۹۷ ، ۰۴:۲۸
مسـ ـتور
):
این که مجبور شده با تلفن عمومی صحبت کنه خودش یه غم دیگه هست، حالا به هر دلیلی...
آره. همین موضوع بود که جلب توجه میکرد.
۰۴ خرداد ۹۷ ، ۱۷:۳۳
سارا ارت
چه کسی میفهمد تنهایی را به اندازهی زنان؟ بلندترین قلههای کوههای برفی؟ خیابانهای شهر های متروکه؟ آسمان بیستارهی شب ها؟
«امید یاشار »
اون خانومه هم اندازه همین جمله تنها بود
۲۲ خرداد ۹۷ ، ۱۰:۱۰
میم . الف
آخی :'(
:(
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در
بیان
ثبت نام
کرده اید می توانید ابتدا
وارد شوید
.
نام *
پست الکترونيک
سایت یا وبلاگ
پیام *
کد امنیتی *
ارقام فارسی و انگلیسی پذیرفته میشوند
نظر بصورت خصوصی ارسال شود
نظر شما به هیچ وجه امکان عمومی شدن در قسمت نظرات را ندارد، و تنها راه پاسخگویی به آن نیز از طریق پست الکترونیک میباشد. بنابراین در صورتیکه مایل به دریافت پاسخ هستید، پست الکترونیک خود را وارد کنید.
پست الکترونیک برای عموم قابل مشاهده باشد
اخطار!
محبوبترین پستها
۹۹/۰۵/۲۹
قابِ دلخواهِ خانه من
۹۹/۰۲/۲۹
نقش مهم من تو خانواده
۹۹/۰۸/۱۰
چرا واقعا؟
۹۹/۰۷/۱۶
فرق من با اون
۹۹/۰۷/۰۳
نباید اظهار نظر کنم.
۹۹/۰۶/۱۴
آره، تو اینستا هم میشه
۹۹/۰۶/۳۰
چقدر راست گفته
۹۹/۰۸/۱۷
حتی تبریکم نتونستم بگم
۹۹/۰۱/۲۲
روسری سبز
۹۹/۰۶/۰۵
نه نوشته، نه سروده
کلمات کلیدی
عکس
لینک
روزانه
ذهنیات
شعر
موخر
خاطره
عقاید
سربازی
شبانههای بیداری
عکاسی
ای خودم
بشنوید
آموزش
مقدم
دیالوگ
نقل قول
قبل و بعد
علی
گنگ
آمار
داستان رفتن ها
ورد
word
مصطفی
تلخ
من و مامان
امیرحسین
قالب
لوپ
بایگانی
دی ۱۳۹۹
(۳)
آذر ۱۳۹۹
(۴)
آبان ۱۳۹۹
(۳)
مهر ۱۳۹۹
(۷)
شهریور ۱۳۹۹
(۵)
مرداد ۱۳۹۹
(۹)
تیر ۱۳۹۹
(۸)
خرداد ۱۳۹۹
(۱۲)
ارديبهشت ۱۳۹۹
(۱۶)
فروردين ۱۳۹۹
(۳۳)
اسفند ۱۳۹۸
(۲)
مهر ۱۳۹۸
(۱۹)
شهریور ۱۳۹۸
(۹)
مرداد ۱۳۹۸
(۷)
تیر ۱۳۹۸
(۱)
خرداد ۱۳۹۸
(۵)
ارديبهشت ۱۳۹۸
(۱)
فروردين ۱۳۹۸
(۱۰)
اسفند ۱۳۹۷
(۱۴)
بهمن ۱۳۹۷
(۱۴)
دی ۱۳۹۷
(۱۹)
آذر ۱۳۹۷
(۱)
آبان ۱۳۹۷
(۵)
مهر ۱۳۹۷
(۹)
شهریور ۱۳۹۷
(۹)
مرداد ۱۳۹۷
(۱۱)
تیر ۱۳۹۷
(۱۳)
خرداد ۱۳۹۷
(۹)
ارديبهشت ۱۳۹۷
(۱۳)
فروردين ۱۳۹۷
(۱۱)
اسفند ۱۳۹۶
(۳)
بهمن ۱۳۹۶
(۴)
دی ۱۳۹۶
(۹)
آذر ۱۳۹۶
(۱۲)
آبان ۱۳۹۶
(۱۱)
مهر ۱۳۹۶
(۱۸)
شهریور ۱۳۹۶
(۱۶)
مرداد ۱۳۹۶
(۱۹)
تیر ۱۳۹۶
(۱۹)
خرداد ۱۳۹۶
(۳۱)
ارديبهشت ۱۳۹۶
(۳۱)
فروردين ۱۳۹۶
(۳۰)
اسفند ۱۳۹۵
(۱۰)
بهمن ۱۳۹۵
(۱۴)
دی ۱۳۹۵
(۱۲)
آذر ۱۳۹۵
(۱۶)
آبان ۱۳۹۵
(۱۵)
مهر ۱۳۹۵
(۲۴)
شهریور ۱۳۹۵
(۳۸)
مرداد ۱۳۹۵
(۲۹)
تیر ۱۳۹۵
(۲۵)
اسفند ۱۳۹۴
(۳۴)
بهمن ۱۳۹۴
(۲۵)
دی ۱۳۹۴
(۳۹)
آذر ۱۳۹۴
(۲۴)
آبان ۱۳۹۴
(۲۴)
مهر ۱۳۹۴
(۳۰)
شهریور ۱۳۹۴
(۲۹)
مرداد ۱۳۹۴
(۴۰)
تیر ۱۳۹۴
(۵۴)
خرداد ۱۳۹۴
(۳۲)
آذر ۱۳۹۳
(۱)
مهر ۱۳۹۳
(۳)
خرداد ۱۳۹۳
(۲)
ارديبهشت ۱۳۹۳
(۲)
فروردين ۱۳۹۳
(۷)
اسفند ۱۳۹۲
(۶)
بهمن ۱۳۹۲
(۱۱)
دی ۱۳۹۲
(۱۳)
آذر ۱۳۹۲
(۱۶)